م_ع آوریل 2009
بازتاب سیاست نئولیبرالیسم در جامعه
دولتِ ملت و جامعه دو حیات زندگی متفاوت از یکدیگر را دارا هستند واین مسئله را به خصوص در جامعه آمریکا میتوان لمس کرد. از این لحاظ حیات اجتماعی و مناسبات جنبش های افقی معاصر را نباید با جامعه مدنی وابسته به دولت سرمایه داری یکی فرض کرد. قوانین جامعۀ حقوقی شهروندی زیر نظام سلطه سرمایه داری برنامه ریزی می شود و حد آزادی زنان،اتحادیه ها، سرخپوستان،سیاهپوستان،مهاجرین وغیره در چهارچوب قانون مالکیت سرمایه داری معنا پیدا میکند. اما ارتباط انسانها در حیات اجتماعی و مناسبات جنبش های افقی از چهارچوب قانون سرمایه خارج میشوند اما بسیاری از متوهمین به دموکراسی غرب، دوباره بعد از مشاهده برخورد خشونت آمیز نیروهای نظامی آمریکا به تجمع های مسالمت آمیز و حقوق مدنی اجتماعی به خصوص بعد از 11 سپتامبر 2001 که سیاست جدید اختناق جنگی بر جامعه را حکم فرما کرد، شدیداً شوکه شدند. طرح عمل امنیتی شماره یک و در ادامه آن طرح شماره دو که به تصویب کنگره آمریکا رسید در واقع به معنای اخص آن یعنی تکرار نقض همان حقوق دموکراسی مجاز و سوری غربی بود. اما این نگرش لیبرال رفرمیستی مختص جامعه غرب نیست. ماهیت این نقد و مسالحه درون قدرتی بر ر وی کره زمین کاملاً شبیه به هم هستند و نیروی مردمی و اجتماعی را به تمکین وا می دارد تا نهایتا به گروهها و نهادها و جناحهای متضاد، متخاصم و ممتاز شبکه قدرت وابسته بمانند. کافی است که به دایره تکرار تمامی وعده های لیبرال رفرمیستی که در اواسط دهه 1970 بعد از فروپاشی نیکسون در آمریکا که توسط سیر جدید نیروها و گرایشات نئولیبرال بر روی آن پافشاری می شد، توجه شود که عملا چگونه طبق یک روال همیشگی بنیادی، سیاست دروغ و فریب، باز هم فاجعه های دلخراشتر را دامن زد. سیر تخریب گرایی در جهان نه تنها کم نشد بلکه تشدید یافت. از آنجایی که در مناسبات افقی زیستن عاشقانه، اهداف مبارزین برای رهایی از این وضعیت اسفناک تخریب گرایی نئولیبرالیسم، به هیچ وجه مسئله شعار دادن بر سر رقابت برتری جویانه و قدرتی نسبت به دیگر منتقدین اجتماعی (نه عناصر دولتی) نیست، بلکه ما میخواهیم تلاش کنیم واقعیات و روشهای برون رفت از این بحران ویرانگری را در بهترین شکل ارتباط گیری مسئولانه و همدلانه اش، بر یکدیگر روشن و مستدل کنیم. بدون شک نیازمندیم که بر روی گسترده سازی تنوع نهادها و انجمن های شورایی مستقل ارتباط گیرنده توری شکل در سطح جامعه اهمیت قائل شویم تا قادر باشیم از زنجیره اضطراب آور وابستگی به سیاستها، برنامه ریزی ها و اطلاع رسانی های دلالان قدرت گسست کنیم و به نیروی استوار و مطمئن شورا ها و کانونهای مستقل درون جامعه اتکا کنیم و از آزمون تجربه مستقیم ارتباطی و مبارزاتی خود بارور شویم و ریشه بدوانیم و هم دوستداران واقعی آزادی خود را بشناسیم و در عین حال روند آسیب رسانی از جانب امپراطوری های قدرت را به حد اقل ممکن کاهش دهیم.
پایان دیکتاتوری بورژوازی چپ و راست در سیمای نئومدرنیته
سازمانهای چپ و راست دولتی بصورت گروه تجار سیاسی و خاندان قدرتی، پیروان را دور خود جمع میکنند تا به تمرین عبادت بر پای بت دولت و قدرت بنشیننند تا بتدریج از برکاتش بهره مند شوند اما چپهای دولتی بیشتر از خود دولت ها رقیب سیاسی یکدیگرند در حالیکه نقد آنها به دیگر جنبشها مثلاً برروی اصول پایداری به مکتب مارکسیسم است.
- مبارزۀ طبقاتی(از زاویه ماتریالیسم تاریخ اقتصادی در کسب قدرت سیاسی و نه انقلاب اجتماعی)
- طبقه کارگر کارخانه ای به عنوان نیروی اصلی رادیکال و محوری
- رهبری حزب نخبگان کمونیست باید تمام جامعه را زیر نظر دیکتاتوری پرولتاریا تصاحب کند
- دولت دیکتاتور ی، گذار سوسیالیستی را نظارت میکند
- اعتقاد به مارکسیسم لنینیسم به عنوان علم رهایی طبقه کارگر، در تئوری و عمل
با وجود اینکه 99درصد سازمانهای چپ دولتی این چند اصل را قبول دارند اما همگی دشمن یکدیگرند ولی در عمل اکثراً با صدها گروه دیگر اجتماعی و حتی با پارلمانها و دولتها مستقیم و غیر مستقیم همکاری میکنند، زیرا آنها کمونیسم به حساب نمی آیند. واقعیت این است که طبق فرمان لنین تنها یک حزب اصلی پرولتاریا میتواند به قدرت برسد زیرا آنها به انتخابات پارلمانی عقیده ندارند البته امروزه اوضاع تغییر کرده و آنها به پارلمان هم رضایت میدهند به هر حال آنها سهم خودشان را در هیئت حاکمه میخواهند. بنابراین جنگ بر سر قدرت توسط یک حزب مسلط که باید قدرت مطلق را به دست گیرد آغاز می شود.
کمونیسم دولتی اساساً نیرویش بر سلطه قدرت حزبی متمرکز است و آن هم انتصابیست. تملک قدرت بالاتر از تملک سرمایه است هر چند سرمایه بعد بدنبالش می آید. اما سرمایه داری پارلمانی تقریبا به هر فردی در عرصه های کار اجتماعی با تنوع های فکری درون آن، امکان ریاست مداری و پولدار شدن را بخاطر توسعه بازارکالایی به آنها میدهد اگرچه در حوزه سیاسی دولتی، رسیدن به مقامهای بالاتر بسیار دشوار و ضرورت سمت گیری به جناح های ایدئولوژیکی قدرت الزامی است. اما کمونیسم دولتی و دولت های قدرتی تک ایدئولوژی، ناچاراً آزادی نشر ، بیان ، شورا و اعتراض و غیره را شدیداً سرکوب میکنند .
جنبش آزادیخواهی در درون مناسبات افقی زیستی مدتهاست که از لنین و مارکس عبور کرده است و هیچ جنبشی منتظر نمی ماند تا دیگرانی تازه بخواهند از سنتهی کلیشه ای دست بشویند. تحولات اجتماعی معاصرآگاهی های جدیدی را با خود به همراه آورده است جنبشهای افقی غربی، بومیان چیاپاس، ویهیکِس مکزیک، آرژانتین، بولیوی ، ونزوئلا، یونان و …در ارتباطات انسانی شان خطوط انزوا ترس و افسردگی را در بسیاری از زمینه ها شکسته اند و در عمل آزادی زیستی شان امید تازه ای را به جامعه برگردانده اند بی آنکه دیگر مکاتب لنینیسم، فرویدیسم، مدرنیسم، لیبرالیسم و نئومدرنیته(مدرن و پسا مدرن) تاثیر بسزایی را بر سیر حرکت آنها داشته باشند
آکادمیسینهای نئومدرنی چون لاکان، فوکو، ژیژک، دریدا و ….میتوانند با دکترای روانکاوی و تخصصی در بخش ناخداگاه و دخمه های تاریکش همواره عتیقه ای پیدا کنند و مدام حول این یافته ها تئوریها ی پیچیده و تو در تویی را سرهم کنند تا سر ژیژک ها در این شعبده بازی ها گرم بماند، مانند آنهاییکه در انحصار سیستمها و دکترین سیاسی کمونیسم مارکسیسم گرفتار مانده اند. خوشبختانه این در مجموع بیانگر بحران سنگین روشنگری عقلانیت ابزاری مدرنیته است که در بازار تقسیم کار کالایی، منطق مدرنیزه نظامی و قالب بندی های کلیشه ای خفه کننده خودش سکته کرده است. هرکس بطور اتوماتیک و حتی آگاهانه برای بقای منافع ساختار دیوان سالاری قدرت، چرخه های آنرا در لایه بندیهای خشک و بی عاطفه اش باید به کار اندازد تا رل های وظیفه شناسی را در یک خود فریبی مسئولانه به خوبی نشان دهد و طبیعتا اکثریتی در لایه های زیرین این ارابه مخوف جنگی له و لورده میشوند. تنها توجه کنید به رلهای کارشناسی که در درون سیستم ابزاری قدرت آموزشگاه ها که افراد بعد از 7 یا 10 یا 12 سال آنهم با هزینه کردن پول و وقت زیاد تا در زمینه ذهنی و عملی جایگاه های مناسبات سیستمی و مالی خود را موفق بدانند ممکن است برخی از آنها به ناکارآمدی بخشی از اجزای سیستم انتقاد کنند اما کل سیستم که براساس فنون علمی ابزاری کارکردی بنا شده چگونه میتواند زیر سوال رود ؟ سیستم های آزمایشگاهی، بانکی، گمرکی ، آموزشی، رسانه ای، ترابری، نظامی و … حال این کارشناسان خبره و متخصص به عنوان بانک اطلاعاتی کل سیستم عمل میکنند. این موج جدید ساختار شکنان جنتلمن این منتقدین مودب اروپایی که دموکراتهای ارزنده ای برای سرمایه داری نئو لیبرال به حساب می آیند به طراحان کالاهای رنگین تصویری، صوتی ، زبانی و هنرهای ذهنی و تجسمی خلاق رایانه ای سرمایه داری تبدیل شده اند. متاسفانه اکنون این امواج ذهنی گرایی روشنگری تنها گنداب خفه کننده نئو مدرنیته لیبرالیسم را مدام به ساحل می آورد . صحنه ها و تصاویر نابود کننده اش آنقدر گویاست که هیچ گونه قرارداد اخلاقی مدنی رایجی نمی تواند تفاله ها و پس مانده های کریه و زشت مناسبات مالکیت سرمایه داری را بیش از این به خورد جوامع ویران شده و عصیان زده دهد. حالا با اوضاع نا بسامان بازار کالایی اشباع شده، بتدریج طبقات متوسط و نیمه مرفه هم به جان خود خواهند افتاد آنهم برای حفظ موقعیتها ی شغلی و رفاهی رنگ باخته شان.
اگر تا دیروز مداحان نظام ابرمن، مدرنیسم را توی سر اقشار زحمت کش اجتماعی میکوبیدند که لیاقت نداشتند مثل آنها دکتر و مهندس و کارشناس زبده شوند، تا فامیل در محله و همسایگی پزشان را دهند که چند نفر هم زیر دستشان کار میکنند و یا تحصیلکرده خارج هستند، فلان کمپانی با آنچنان حقوقی به مقرشان دعوتشان کرده ولی آنها نپذیرفتند و… . اما در عرصه جهانی مشاهدۀ وضع اسفبار زندگی های زیستی که شدیداً آلوده و از هم پاشیده شده، حتی سایه وحشت را بر روی این اقشار زبده و متخصص هم انداخته است. حقایق تکان دهنده ای را که حالا بخشی از همین کارشناسان ناامید و طرد شده از درون ساختار رقابت قدرتی به بیرون میدهند. اینجاست که بازیهای خودآگاه هنرهای فریب دهنده و تزئینی نظام سلطه به بن بست می رسد و جایش را به آگاهی های روشن و آشکار در افشا ی واقعیات تلخ و جانگداز آثار و عواقب این خشونت بی پرده سلطه مدرن بر هستی زندگی میسپارد. اکثریتی دیگر میدانند که ساختار قدرت دیوان سالاری نئولیبرالیسم برای استثمار بیشتر کاملاً آگاهانه و از قبل برنامه ریزی شده دست به تخریب زندگی طبیعت زیستی زده است و چگونه از سیستم دانشگاهی تا سیستم تسلیحاتی –آزمایشگاهی و رسانه ای اش برای تحمیل مقاصد بیمارگونه سلطه گری بهره برداری کرده است. این غیر قابل انکار است چون خود آنها هم دیگر قادر به انکارش نیستند، زیرا تمام زنجیره کارکردی شبکه ساختاری اش مملو از متخصصین کاربردی با تحصیلات عالیه دانشگاهی هستند که منافع خودشان را حالا به خوبی در خطر می بینند. اگر بخواهیم از موضوع روانکاوی اجتماعی به این وضعیت دلهره آور نگاه کنیم دو وجه بیشتر باقی نمی ماند . روانکاوی که به فکر بازی دادن و فریب دادن مردم نیست و در عین حال میتواند مرحمی بر درد و رنج های آنها باشد و مسئولیت انسانی مبارزه اجتماعی را هم در نظر گیرد تا به طور مستقیم و آشکار منبع اصلی خشونت و سادیسم بر جامعه زیستی را در جهت اتحاد و همبستگی اجتماعی برای مردمان روشن سازد. مگر اینکه خودش از سلطه ابرمن رها نگشته باشد آنگاه چطور میخواهد منشا خشونت را در بحران های زندگی مردم درک کند. تاکید من بر عرصه روانشناسی بخاطر اهمیت ارتباط درونی آن است که مردمان یک جامعه برای آزادی و خوشبختی شان بطور طبیعی با یکدیگر برقرار میکنند همان آزادی و ارتباطی که مرز ممنوعه در عرصه ارتباط عمومی مطرح میشود. متاسفانه، سرمایه داری نئولیبرال غربی بخصوص درآمریکا تا حد زیادی توانست یک فرهنگ منش خودخواهی و زیاده خواهی فردی را بشکل منافع خصوصی و مالکیت خصوصی تحت عنوان هویت و ارزشهای فردیت مستقل و آزاد شدیداً نهادینه سازد. افسردگی، تر س، اضطراب، بی هویتی ، بی ارتباطی، هیجانهای سطحی و از خود بیگانگی در ارتباط با پرستیژهای تخصصی کاذب تکنو کراتی، بحث های انتزاعی دیپلماتیکی، روشنفکری اشرافمنشانه اتفاقا مسئله ای فراگیر در زندگی اکثریتی از آمریکاییان است. خوشبختانه بحرانهای عمیق ساختاری غرب به همراه اشکال تجارت سیاسی و سیاست تجاری نئولیبرال به جوامع شرقی بحران زده حمله ور شده است و باعث شده که جوانان امروزی تا حدی به اجناس سیاسی فروشندگان نئولیبرالیسم که مارک چینی دارد مشکوک شوند زیرا از وجود همه این طرح های سیاسی رنگین نئولیبرلیسم بوی لاشه مرده بر میخیزد. خواندن کتب ترجمه شده اریک فروم به خصوص گریز از آزادی را به عزیزان برای شروع توصیه میکنم. از همین زاویه است که کمونیسم دولتی لنین فریبکارانه از عرصه درونی امیال آزادی خواهی انسانها برای رسیدن به قدرت بهره جست و طبیعتا در عمل می بایست به شوراهای عمومی آزاد تصمیم گیرنده مردم خیانت کند. دولت دیکتاتوری کارگران، تئوری مدعیانه بیشرمانه ای بیش نبود که برعلیه خودکارگران و دیگر اقشار اجتماعی بکار گرفته شد و به درستی از جانب جنبش های آنارشی کارگری اواسط قرن نوزده و باکونین شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت. همانطور که قبلا اشاره شد، حزب بلشویک با شکل دادن سازمان ترور و جاسوسی چکا و پروژه نظارت پلیس حزبی بر جامعه، کمیته های شورایی کارگران مسکو و پتروگراد را بسرعت خفه کرد و مخالفتها را با اعدامهای صحرایی گروهی و زندان و تبعید جواب داد و شوراهای کارگران و ملوانان کرنشتات را وقیحانه با فرماندهی ژنرال تروتسکی و زینوویوف و چند ژنرال تزاریسم به توپ بستند.
پرواز پرندگان را چه کسی برنمی تابد
آیا توان پرواز را از شما گرفته اند
آیا می توانید از دل هایی سخن گویید که همچنان آرزوی پرواز در سردارند
آخر چه کسی پرواز را از من و تو میگیرد
چه کسی دامها می گستراند
چه کسی این چنین نفرتی از پرندگان خوش آواز دارد
چه کسی از پریدن من وتو می ترسد
چه کسی شور پرواز را دربند می خواهد
چه کسی آسمان را قاب می گیرد
چه کسی از اوج من وتو خویشتن را حقیر می یابد
چه کسی دامنه نامحدود افق را محدود می خواهد
چه کسی پهنه زندگی زیستی را بزدلانه حصار می کشد
تا حریصانه وجود طفیلی اش را در چهار چوب های کلیشه ای قدرت نمایان سازد
که بگوید آری آری، این منم ناجی بزرگ
تفاله ای گندیده در تابوت کهن، گرفته در دست لوحه سنگی تاریخ مردان زور و جهل و جنگ
و سنگین سنگین میکشد این سند مالکیت تهی از جان بر دهر
اینان کیستند، این مردگان کپک زده لمیده در درد رخوتِ فراموشی خویش که پرواز من و تو را بر نمی تابند
آنان وسعت پرواز را از زندان جنون درون خویش شماتت میکنند
آنان بهرنگی را در فروغ شعر زندگی نمی بینند
آنان شکوه پرواز آزادی دانشیان را در سیمای عاشقانه رهایی همدلان نوروزی نمی بینند
آنان طلایه های بیکرانِ تابش زندگی بر طبیعت رنگین را از شعله های گرمابخش اِما گُلدمن ها و ولتارین ها نمی دانند
آنان مالکین انجماد تاریخ اند که در حسرت پروا ز کودکان بهاری، سفره سلطه حقیر انزجار خویش پهن کرده اند
تا در چنبرۀ شبح تاریخِ اهرام نگون بخت و در آن راهروهای طویلِ کهنگیِ تنهاییِ تاریکی خویش
دیوانه وار ستایش شوند
غافل از اینکه پرواز از آن نسلی سست که تاریخ بندگی را هرگز بر نتابید
و تاریخ پربار پرواز رهایی و آزادگی را در پرواز تاریخیِ نسل خویش همچنان تجلی می سازد
و اینچنین است نگاه پرندگان آزادی به آسمان پرستاره و سرزمین رستنی ها
و به گلهای رقصان زندگی در بالین شکوهمند کمونهای عاشقی همسایگی (اردیبهشت1387 م-ع)